مدح و مرثیۀ حضرت زینب سلاماللهعلیها
سر، نه آن است که همواره پریشان تو نیست دل، نه آن است که سرگشته و حیران تو نیست ما به شکرانۀ عشق تو به صحرا زدهایم عـاقـلی شـیـوۀ رنـدان بیـابـان تو نیست زیـنت عرش خـداونـد تـویـی یـا زینب! گوهری در صدف فاطمه همسان تو نیست ای شـفـاعت گـره مـعـجـر نـورانـی تـو روز محشر چه کسی دست به دامان تو نیست؟ گردنم خم شده از بس که سرم سنگین است سر من، این سر بیچاره که قربان تو نیست به حسین و حسن از چـشم خـدا میافـتد قدر بال مگس آن چشم که گریان تو نیست کاش از خاطرهٔ هر دو جهان پاک شود اسـم ما آخـر اگر بین شهـیدان تو نیست |